در این مقاله به بررسی حادثه ی رکود بزرگ و عوامل تاثیر گذار بر شکلگیری این رکود میپردازیم.
رکود بزرگ را میتوان یکی از عمیقترین بحرانهای اقتصادی قرن بیستم دانست. رکودی که تمام اقتصاد دنیا را با خود درگیر کرد و باعث آشکارشدن سیاستهای غلط و تصمیمات اشتباهی شد. در این مقاله به بررسی این رکود و اتفاقات پیشآمده در آن میپردازیم.
رکود بزرگ یا ایستایی بزرگ به رکود گستردهی اقتصادی جهان که قبل از آغاز جنگ جهانی دوم شکل گرفت، گفته میشود. این رکود از سال ۱۹۲۹ شروع شد و پایان آن اوایل دهه ۱۹۴۰ بود. از این بحران بزرگ بهعنوان مثالی برای درک میزان تنزل اقتصاد جهان، یاد میشود.
این دوران در ایالات متحده آمریکا با کاهش ارزش سهام در تاریخ ۴سپتامبر۱۹۲۹ شروع شد. در تاریخ ۲۹اکتبر۱۹۲۹ که سهشنبه سیاه نام گرفت، بورس آمریکا سقوط کرد و خبر آن در تمام جهان پخش شد.
پنجشنبه سیاه، یعنی ۲۴اکتبر۱۹۲۹ از فروش دستپاچه صاحبان سهام شروع شد. بسیاری از سهمها با استفاده از وامهایی که توسط بخشی از ارزش سهام تأمین میشد، در قیمت نهایی خریداری شدند. بعد از این اتفاق طولی نکشید که جریان رکود اقتصادی در تمام کشورهای جهان بهسرعت گسترش یافت. در سال 1933 در آمریکا، نرخ بیکاری به حدود ۲۵درصد افزایش یافت و هزاران نفر از بیکاران به شهرها و ایالتهای دیگر برای یافتن کار سفر کردند. بهطوری که ایالت کالیفرنیا برای مدتی ورود شهروندان دیگر مناطق آمریکا را محدود کرد.
یکی از اصلیترین دلایل بحران بزرگ اقتصادی در آمریکا، عملکرد فدرال رزرو یا بانک مرکزی آمریکا بود. فدرال رزرو در سال ۱۹۲۹ و در زمانی که اقتصاد آمریکا وارد رکود شد، سیاست انقباضی را اعمال کرد. این سیاست با هدف جلوگیری از افزایش نقدینگی و محدود کردن سفتهبازی بازار سهام صورت گرفت. سیاست انقباضی فدرال رزرو با فروش اوراق قرضه و افزایش سود بانکها برای جمعآوری نقدینگی انجام شد. این تصمیم فدرال رزرو برای مبارزه با نرخ تورم بود. اما به عقیدهی گروهی از اقتصاددانان مانند میلتون فریدمن، سیاست انقباضی فدرال رزرو برای کاهش نقدینگی، باعث عمیقتر شدن بحران بزرگ اقتصادی در آمریکا شد.
فدرال رزرو در سالهای ۱۹۲۸ و ۱۹۲۹ به امید آنکه سرعت رشد قیمتهای سهام را آرام سازد، نرخهای بهره را افزایش داد. نتیجه این تصمیم در تابستان سال 1929 اتفاق افتاد. در آن زمان تولید مواد اولیه با کاهش شدیدی روبهرو شد. این نرخهای بهرهی بالاتر، حساسیت بهرهای مخارج در بخشهایی مثل ساختمان و اتومبیل را کاهش داد و این امر سبب کاهش تولید شد.
به دلیل تغییر نرخهای بهرهی بانکی توسط فدرال رزرو، قیمت سهام به حدی رشد کرد که پیشبینی آنها از آینده ممکن نبود. در نتیجه زمانی که در اکتبر۱۹۲۹ قیمت سهام سقوط کرد، سرمایهگذاران اعتماد خود را از دست دادند و حباب بازار بورس ترکید.
افتهای مداوم قیمت سهام، برخی از سرمایهگذاران را مجبور به نگهداری ذخایر خود به صورت نقد کرد و بنابراین کاهش قیمتها وخیمتر شد. میان بالاترین قیمت سهام در سپتامبر و پایینترین قیمت سهام در نوامبر۱۹۲۹، ۳۳درصد تفاوت بود. افت بازار سهام شدیداً تقاضای کل را در آمریکا کاهش داد. بعد از افت این بازار، خرید مصرفکنندگان از کالاهای بادوام و سرمایهگذاریهای تجاری بهشدت کاهش یافت.
اگرچه ثروت ازدسترفته در نتیجهی کاهش قیمت سهام نسبتاً کم بود، اما افت این بازار با ایجاد احساس فقیرتر شدن در میان افراد، مخارج را کاهش داد. در نتیجه با کاهش شدید مخارج مصرفکننده و شرکتها، محصول واقعی در ایالاتمتحده در اواخر سال ۱۹۲۹ بهسرعت کاهش و این روند در سراسر سال ۱۹۳۰ ادامه یافت. بنابراین، درحالیکه افت شدید بازار سهام و رکود بزرگ دو حادثهی کاملاً جداگانه هستند، کاهش قیمت سهام اولین دلیل پایین آمدن تولید بود. همچنین کاهش استخدام نیروی کار در ایالت متحدهی آمریکا از دیگر عوامل اثرگذار بهشمار میرفت.
جان مینارد کینز، اقتصاددان مطرح بریتانیایی در آن زمان پیشنهاد کرد که دولتها باید برای رهایی از بحران بزرگ، مخارج خود را افزایش دهند. کینز ریشهی بحران اقتصادی را نبود تقاضای کافی از سوی مصرفکنندگان میدانست. او گفت در بحران اقتصادی، تنها دولت امکان افزایش تقاضا برای کالا و خدمات را دارد؛ چراکه هنگام وضعیت بد اقتصادی، مردم بهدلیل خویی که پیدا میکنند، کمتر پول خرج میکنند. این امر باعث کاهش تقاضا، کاهش مصرف، افزایش بیکاری و در نهایت کاهش تولید ملی میشود.
ضربهی بعدی به تقاضای کل در رکود ۱۹۳۰، زمانی وارد شد که آمریکا با بحرانهای بانکی دستوپنجه نرم میکرد. بحران بانکی زمانی شدت گرفت که سپردهگذاران اعتماد خود را به توانایی پرداخت بدهی توسط بانکها از دست دادند و تقاضای پرداخت سپردههایشان را داشتند. بانکها که تنها نسبتی از سپردهها را بهعنوان ذخیرههای نقدی نزد خود نگهداری میکردند، باید وامها را بهمنظور نیاز ملی، به پول نقد تبدیل میکردند.
ایالات متحده در رکود ۱۹۳۰ بحرانهای بانکی گستردهای را تجربه کرد. موج آخر بحرانهای بانکی تا زمستان۱۹۳۳ ادامه داشت و با تعطیلی بانک ملی آمریکا پایان یافت. تعطیلی این بانک موجبات تعطیلی همه بانکها را فراهم آورد.
اجازهی بازگشایی مجدد بانکها تنها بعد از تأیید قابلیت پرداخت بدهی آنها توسط بازرسان دولتی صادر شد. بحران، خسارت شدیدی بر نظام بانکداری آمریکا وارد ساخت. بهطوری که در سال۱۹۳۳ یکپنجم بانکهای موجود در ابتدای دهه۱۹۳۰ تعطیل شدند. در عین حال فدرال رزرو تلاش کمی برای جلوگیری از بحرانهای بانکی انجام داد.
مطمئناً بحران بانکها با کاهش اعتماد و ایجاد بدبینی وخیمتر شد. همچنین ناکامی و ورشکستگی بانکها از طریق کاهش پول نقد موجود برای سرمایهگذاری مالی، دریافت و پرداخت وامها را نیز مختل کرد. با کاهش عرضهی پول، مصرفکنندگان و تجار انتظار رکود در قیمتها را داشتند و کاهش دستمزدها و قیمتها را در آینده پیشبینی میکردند. شرایط بهگونهای بود که حتی اگر نرخهای بهره پایین بودند، افراد تمایلی برای دریافت وام نداشتند؛ زیرا میترسیدند که دستمزدها و سودهای آینده، برای پوشش وام ناکافی باشد. این دودلی منجر به کاهش مخارج مصرفکننده و سرمایهگذاری تجاری شد.
رکود بزرگ برای تمامی دنیا یک درس بزرگ بود. درسی که بخشهای وسیع اقتصادی مانند سیاست پولی در به وجود آمدن آن دخیل بودند. در این مقاله سعی شد تا حادثهی ایستایی بزرگ شرح داده شود و مهمترین دلایل اثرگذار بر آن مطرح گردد.
نظرات